خلوت شب
باران پشت شیشه پنجره اتاق و باد چشمان خیس از دلتنگی, در آسمان امروز,اینجا هوای قلب توست و من بیش از هر لحظه نفس های زندگی ام را مدیون تو هستم
یکی از تفاوت های انسان با خداوند این است که: انسان همه خوبی ها را با یک بدی فراموش میکند ولی خداوند همه بدی ها را با یک خوبی فراموش میکند
کلبه ای می سازم پشت تنهایی شب زیر این سقف سیاه که به زیبایی دل تنهای تو باشد پنجره هایش از عشق سقفش از عطر بهار رنگ دیوار اتاقش گل یاس عکس لبخند تو را می کوبم روی ایوان حیاط تا که هر صبح اقاقی ها را از تو سرشار کنم همه ی دلخوشی ام بودن توست وچراغ شب تنهایی من نور چشمان تو است کاشکی در سبد احساسم شاخه ای مریم بود عطر آن را با عشق توشه راه گل قاصدکی می کردم که به تنهایی تو سربزند تو به من نزدیکی و خودت می دانی شبنم یخ زده چشمانم در زمستان سکوت گرمی دست تو را می طلبید
همینکه قاصدکی را فوت کنی تا عطر نفس هایت را باخود بیاورد برایم کافی است.....
دقايقي تو زندگي هست که دلت براي کسي اونقدر تنگ ميشه که مي خواي اونو از رويات بکشي بيرون و توي دنياي واقعي بغلش کني رويايي رو ببینی که میخوای جايي بری که دوست داري،چيزي باشی که مي خواي باشي،چون فقط يک جون داري ويک شانس براي اينکه هرچي دوست داري انجام بدی.....
کاش خدا سه چیز را نمی آفرید: غرور,دروغ,عشق تا هیچگاه کسی از سر غرور به دروغ,دم از عشق نزند
همیشه در سختی ها به خودم میگفتم: این نیز میگذرد....... هنوز هم میگویم........ اما حالا میدانم انچه میگذرد عمر من است نه سختی ها
از درد تنهایی بمیر.......! اما زاپاس عشق کسی نشو غرور تنهایی با ارزشتر از این حرفهاست
پروانه من در تاری اسیر است,که عنکبوت آن سیر است نه یارای پرواز دارد نه میتواند بمیرد
نه گل باش تا اسیر خاک شوی نه باران باش تا در خاک فرو روی بلکه خاک باش تا گل از تو روید و باران به خاطر تو ببارد....
در بدترین روزها امیدوار باش.... زیرا زیباترین باران ها از سیاه ترین ابرهاست
چه شبي است !
قطار اگر میخواست اسیر ریل نباشد..... سرنوشتش واژگونی بود!
مهربانم<br />
بیا برای یکبار هم که شده دست به خلاف بزنیم ! من اندوه تو را میدزدم و تو تنهایی مرا!
می خواهم بروم ...
هیچ دانی پوشش چتر سیاه شب ز چیست؟ چادری بر روی اعمال گناه روز ماست
هیچ دانی پوشش چتر سیاه شب ز چیست؟ چادری بر روی اعمال گناه روز ماست
خدایا التماست میکنم همهدنیایت ارزانی دیگران......! ولی انکه دنیای من است مال دیگران نباشد.....!
تــوای زيــــاترازخورشيد زيـبــايـم،
اگر ماه بودی به صد ناز / شاید شبی بر لب بام من مینشستی.......
قلبي كه از بودن آن باخبر است و قلبي كه از حضورش بيخبر.
ديروز شيطان را ديدم. در حوالي ميدان بساطش را پهن كرده بود؛ فريب ميفروخت. مردم دورش جمع شده بودند، هياهو ميكردند و هول ميزدند و بيشتر ميخواستند.
گفتم : خدای من ، دقایقی بود درزندگانیم که هوس می کردم سرسنگینم را که پر از دغدغه ی دیروز بود و هراس فردا برشانه های صبورت بگذارم ، آرام برایت بگویم و بگریم ، درآن لحظات شانه های تو کجا بود ؟
|
About
به وبلاگ من خوش آمدید Archives2 آبان 13924 مهر 1392 6 شهريور 1392 7 مرداد 1392 5 مرداد 1392 3 مرداد 1392 5 تير 1392 4 تير 1392 3 تير 1392 2 تير 1392 1 تير 1392 AuthorsALIAKBARLinks
نم نم باران
LinkDump
طراحی گرافیک
کاربران آنلاین:
بازدیدها : |